هیاهوی بسیاربرای هیچ!

 

هیچ جشنواره ی دراین کشور تاکنون محصول نداشته است که جشنواره ادبیات معاصر افغانستان درمزار ، داشته باشد.

غلام حضرت حسینی "باران"

این یاد داشت درروزنامه "افغانستان" چاپ کابل به تاریخ ۲۰/۸/۸۷ به نشررسید.

 

درست همین یک هفته قبل بود که "پنجمین جشنواره ادبیات معاصرافغانستان" باحضوربیش ازصد شاعر،داستان نویس ونویسنده سراسرکشوردرمزارشریف برگزارگردید که، این حقیرنیزافتخار! حضوردراین جشنواره را داشتم. آنچه درپی می خوانید  تحلیل وبررسی اوضاع برگزاری جشنواره وهمینطورتمام برنامه های که به نامها وعنوانهای مختلفی درسراسرافغانستان، زیرنامهای گوناگون وازطرف نهادهای مختلفی برگزاری می گردد، می باشد. خوانندگان عزیزخیال نکنند گزارش این جشنواره  را می خوانند، بلکه حقیررا گمان براین است که، گزارش نویسی یعنی: رونویسی وظاهرقضایارا دیدن به عبارت دیگرتصویربرداری ازآنچه اتفاق افتاده است بدون هیچ دخل وتصرفی وبعدانعکاس دادن، بدون اینکه نگاه حق بینانه ی اززاویه های مختلف  نسبت به آن داشته باشد؛ اما من به عنوان یک شرکت کننده درآن برنامه که ازآغازحرکت کاروان شاعران ونویسندگان ازکابل ، تابرگشت دوباره ،  لحظه به لحظه برنامه هارا خواسته یانخواسته تعقیب کرده ام وحضورداشته ام وهمه آنچه می خوانید از پیش چشمانم رژه رفته اند، می خواهم ازدیدگاه خودم ناگفته های همیشه مکتوم را که همیشه بخاطرمصلحت های زشت پوشیده می مانند بیان داشته وبگویم درتمام عرصه ها بامشکلات جدی روبروهستیم ، تنها پروژه های ساختمانی ، سرک سازی وشهرسازی نیست که می لنگند ،بلکه درتمام بخشها بامصیبت های بزرگی دست به گریبان هستیم ودرست به همین خاطراست که امید بازسازی ، نوسازی وحرکت به سوی یک جامعه مدنی ومدرن آنهم به شکل امروزی اش را برای مردم این سرزمین فلک زده دور ازدسترس می بینم جالب اینجاست که هیچکسی تابحال نیامده است بپرسد اینهمه سرمایه که بخاطررشد فکری وبه خیال خام شان باروری اندیشه جوان این ملت مصرف می شود وهیچکدام نیزسمره ی ندارد ازکجا می آید؟ وبعدبه کجا می رود؟ حتماً لازم نیست اختلاس یابالاکشیدن صورت بگیرد تا جیغ مان برآید همینکه دارایی ملت به مصرف بیهوده می رسد ودرد کسی را دوانمی کند ودرحقیقت به چاه می افتدنباید سئوال کرد؟! همینکه صدهاهزارافغانی مصرف می شود ونتیجه اش هیچ است برای پوچ نباید پرسید؟ من فکرمی کنم جشنواره ادبیات معاصرافغانستان که درمزاربرگزارشد درست ازهمان برنامه های است که حداقل امرهیچ سودی برای خانواده ی ادبیات افغانستان نخواهد داشت.

ابتدا می خواستم چیزی ننویسم وفقط سکوت کنم وباخود می گفتم بی خیال باش "هیچ آفت نرسد گوشه ی تنهایی را " سرت به کارخودت گرم باشه، به قول ترک زبانان " طوره سننه" به توچی! مهمان بودی وباید حق میزبان را اداکرده مهرسکوت برلب بزن اصلا "شتردیدی ندیدی" بااین نوشته ات دیگه هیچوقت به چنین محفلی دعوت نخواهی شد ، ولی وجدانم آرامم نگذاشت وهرلحظه که دیرترمی شد فشاربیشتری برروح وروانم وارد می ساخت تااینکه قلم وکاغذی گرفته به خط خطی کردن خاطراتم دراین سفرشروع کردم وآنچه می خوانید بررسی اجمالی اوضاع جشنواره ازمنظردیدگان من است.

پیش ازهمه چیزباید این سئوال را مطرح کرد که هدف ازبرگزاری چنین جشنواره های چه چیزی خواهد بود؟ همانگونه که درشعارمسئوولین این برنامه ابلاغ می شد ظاهراً هدف های زیادی را تعقیب می کردند ویکی ازآنها که شعارپرطُمطُراق وپرمصرفی نیزهست که هرگزتاریخ مصرف نداشته است شعار "وحدت ملی " است! بسیاری ازسخنرانان حاضردرجشنواره فریاد می زدند، برگزاری چنین محافلی برای ترسیم وحدت ملی ونزدیکی دلهای پراکنده مردم افغانستان مخصوصاً شاعران ونویسندگان عزیز بسیارموثراست ، شاعران ونویسندگان درطی سه چهارروزی که گردهم هستند می توانند باآشنایی نسبت به همدیگرتبادل افکارنموده وکنارهم نشسته، درد دل نمایند وبعدهم که ازهم فاصله گرفتند برای تحمل دوران فراق وهجران ازهم برای هم بنویسند وفریاد بزنند، تاسال دیگروجشنواره دیگریاالله یانصیب! سئوال اینجاست، اگردرسرزمینی زندگی می کنیم که شاعران ونویسندگان وبه عبارت دیگرنُخبگان شان نیازمند همدلی وهمراهی هستند تکلیف سایرمردم چه خواهد بود؟ ودیگران ازاین قشرفرهیخته وفرزانه چه خواهند آموخت؟ باتاسف باید عرض کرد، که همین اولین گام واولین هدف برگزاری جشنواره نیزبرآورده نشد ، دقیقاً برعکس خیال خام، خام پنداران وحدت ملی ودوری ازتبعیض، نه تنها اعمال نمی شد که، ازطرف خود مسئوولین درلحظه های اول درشروع برنامه ها وحتی بخاطرتوزیع اتاق های هوتل دوشکل داشت وبدون اینکه باسایرکسانی که ظاهراً درهوتل "آریانا" که قراربود برنامه های جشنواره درسالن های همان هوتل برگزارگردد، مشوره گردد عده ی شناخته شده وظاهراً نازدانه درهوتل "آریانا" ساکن شدند وبقیه بچه ها که ظاهراً سیاهی لشکرمحسوب می شدند، به هوتل دیگری بنام "برات" منتقل شدند. شایدبودن دراین هوتل یاآن هوتل زیاد مهم نباشد اما نفس حرکت که باکسی مشوره کنند،یابرای کسی بهایی قایل شوند مثل گوسفندان یک رمه ازپشت شبان راه می افتیم هرگزبرای مان توضیح داده نمی شد چه باید بکنیم وقراراست چه بشود؟ انگانه انگارجزعده ی خاصی بقیه آدم بودند یانه؟ هزارباربرخود مان لعنت کردیم که چرابایدبی گداربه آب زده اصلا چرا باید درچنین مراسم های شرکت کنیم. هیچکس درهیچ مقطعی برای ما توضیح نداد که برنامه ازچه قراراست وما هرلحظه مثل سربازان یک پادگان نظامی باید گوش به زنگ می شدیم که صدای سوت قوماندان کی به صدادرمی آید تابدویم وجانمانیم.

همانگونه که گفته بودم این نوشته یک گزارش نیست تا به ترتیب برگزاری برنامه ها برای تان شرح بدهم فقط اشاره ی می کنم به آنچه لازم است. دراین جشنواره جدای ازاینکه خوبی های داشت یانه که حتما باید داشته باشد وحداقل فایده وسودش این است که می فهمیم ودرک میکنیم باچه مشکلاتی درعرصه فرهنگ وفرهنگیان دست وپنجه نرم می کنیم؟ بایدخیلی صادقانه قبول کرد واعتراف نمود که درجشنواره مزارتنهاچیزی که نبود همان وحدت ملی بود، تنها چیزی که نبود مهرورزی وهمدلی بود ، تنها چیزی که نبود تحمل پذیری بود، هرچند درظاهرامرخیلی مراعات می شد ومردمان شاعربسیارجانب احتیاط را محکم گرفته رنج فراوان متحمل می شدند تا "مُو لای درزش نرود" اما نمی شد، شکاف ها عمیق تر ودرزها فراختر ازآن بود که بتوان باظاهرسازی وپلاسترکاری لفظی وزبانی پوشاند؛ اولین شکاف وقتی عمیقترشد که شاعره ازجنس زنان هوای شاعربودن به سرش زده بود وباتنها ترازوی که خودش را وزن کرده بود ، خیال واوهام باطلش بود، پنداشته بود بیش ازهمه شاعراست وازاینکه بخاطرزن بودنش تحویل گرفته می شد ورنه به قول بچه ها وقتی رفته بود ازاستادفن وبیان اوزان عروضی شعرش را بپرسد، جواب شنیده بود که شما دربحر"مزخرف" شعرمی گویید.این خانم وقتی دید نامش دراجندای که ازطرف "انجمن قلم" که برگزارکننده این جشنواره بود منتشرشده است نیست ، باناراحتی بیش ازحد به یکی ازمسئوولین که واقعاً زحمت زیادی دراین جشنواره کشید، توهین کرده بی احترامی زیادی روا داشت دربرابرصبروحوصله که ازایشان دیدم افتخارکردم. باخود گفتم یکی ازمشکلات که اینگونه برنامه ها ی ادبی دارد بدون شک همین بی ادبی هاست، ظاهراً میزبانان هیچ ملاک ومعیاری برای دعوت مهمانان شان ندارند کافی است کسی خودش را قبول داشته باشد، دیگه کسی حق ندارد بگوید بالای چشمت ابروست! مصلحت دروغینی که زنان نیزباید حضورداشته باشند، همیشه دست وپاگیرمسئوولین برگزاری چنین مراسم های بوده است؛ حتی در مجلس شورای ملی افغانستان کثیری ازخانمها فقط وفقط بخاطرزن بودن حضوریافته اند، بدون اینکه سرسوزن نفعی برای مردم یا "سرسوزن ذوقی" برای خود ، داشته باشند. بااین برخورد نادرست دلم بحال این سرزمین سوخت وبغض گلویم را فشرد که خداجان! تاکی باید این چنین باشیم؟ وقتی ما نمی توانیم خود مان را اصلاح کنیم وقتی ما نمی توانیم کاری برای خود مان بکنیم وقتی ما نمی توانیم سره را ازناسره تشخیص بدهیم وقتی ما نمی توانیم نمی توانیم ... توکاری کن واگرهیچ نشد باردیگرعبرت تاریخ مان بساز!هرچندهستیم اگرمتوجه باشیم.

وحدت ملی که شعارهمه مسئوولین وتمام کسانی است که فرصت طلبی جزء مهارت های ویژه واستثنایی شان می باشد درجشنواره بی داد می کرد، همه کسانی که به عنوان استاد دانشگاه واکادمسین وکارشناس سخن می راندند ازیاداین دوکلمه هرگزغافل نمی ماندن، اما شب شعر که دراولین شب جشنواره برگزارشد برملاساخت که "چند مرده حلاجیم" وتاچه پیمانه ازوحدت ملی سیراب، گویااصلاً مشاعره نبود وقرارنبود شب همدلی وهمسرایی باشد که شب مسابقه کف زدن وچک چک بین دوزبان دری وپشتوبود.وقتی شاعریک زبان شعرمی خواند فقط طرفداران همان زبان کف می زدند وفریاد می کشیدند؛ تشویقش می کردند؛ دیگران ساکت ساکت نشسته منتظرشاعرخود شان می ماندند. هوشمندی مزاری های عزیزکه میزبان این دوره بودند نیزفوق العاده بود، دست شان دردنکند خیلی زیرکانه برخورد کردند وزیرنامهای مختلف ، گاه " زلف یار" گاه " پرتو" گاه نمی دانم "گلنار" وگاه چیزی دیگری بسیاری ازشاعران شان را جهت شعرخوانی فراخواندند ، گورپدرمهمانان شاعرکه ازغزنی ، هرات، خوست وجاهای دیگرافغانستان برای خواندن شعرتامزارگام برداشته بودند.

فکرنمی کنم لازم باشد ضعف ها وخلاء های دیگری که ازآفتاب روشنتربود تک تک بشمارم فقط کافی است بگویم بخاطراینکه بسیاری ازبرنامه های دیگری که دراین سرزمین برگزارمی شود زیانش به مراتب بیشتر ازسودش می باشد، وپولهای هنگفتی به مصرف می رسد، هیاهوی فراوانی به راه می افتد اما همه برای هیچ است ! من نمی دانم تمویل کننده این جشنواره چه اهدافی را تعقیب می کنند وچه چیزی را می خواهند ثابت کنند ویاچه چیزهای را می خواهند بدست آورند اما قدرمسلم این است که بااین سازها نمی توان رقصید وبااین سراب ها نمی تواند تشنه گان جزیره خشک ولم یزرع این آب وخاک را سیراب کرد، به قول شاعرقدیم " تیمورنتوان شد ازاین لنگ شدنها".

دقیق نمی دانم چه مقدارپول مصرف شد وچه اندازه سرمایه ملت به هوارفت که اگرهرنهادی متقبل این ولخرجی شده باشد بازهم منت اش سرمردم افغانستان است نه جای دیگر. درعوض این بریزوبپاش ها دربدل این همه هیاهو چه چیزی بدست آورده ایم چند تامقاله علمی وبدرد بخور دراین جشنواره خوانده شد؟ چه کسی دقت کرد کدام مقاله وکدام شعریاکدام داستان ارزشمند بود؟ بجای اینکه دقت بکنند کدام مقاله یاشعربه زبان پشتوبود یادری ویاهم ازبکی؟! هیچکس نمی پرسد ازکناروگوشه ی این ولخرجی ها چه کسانی به آب ونان می رسند؟! وهیچکس نمی پرسد هدف واقعی وحقیقی اش چه می باشد؟ آیا براستی نمی شد ویانمی شود ازاین پولها بهره های بهتری برد؟ وکارهای مفیدتری برای حلقه فرهنگیان این سرزمین انجام داد.؟ اصلاًجشنواره ادبی چه بدرد می خورد وقتی یک ادیب وشاعراین سرزمین گرسنه باشد ونان شبانه روزی خودش را نداشته باشد ودرکناراوشکم پنج میلیون انسان دیگردراین سرزمین ازگرسنگی پرباشند، برای شکمهای گرسنه مردم وبرای لب های تشنه این اهالی شعرگفتن وشعرخواندن وجشنواره سه روزه گرفتن چیزی بیش ازیک بازی است؟  بخاطرفقروناداری چه استعدادهای که تعطیل شده نابود نمی شوند، فکرنمی کنید وقتی پول هاوسرمایه های مردم اینگونه مصرف می شوندچه عواقب وخیم ودردآلود را به همراه خواهد داشت؟وقتی شاعرجوان واول این سرزمین که می تواند تاج افتخاروگل سرسبد آینده ادبیات این سرزمین باشد گرسنه ، بی نان ، بی خانه ، بی کار ویله وسرگردان گاه درکابل گاه درمزار بخاطربدست آوردن چند لقمه نان ویاسرپناه برای زنده ماندن سرگردان است این جشنواره ها چه غلطی می خواهند بکنند؟ بازهم خدابیامرزد اربابان وپادشاهان سابق را که لااقل برای مدح شان چند سکه ی را به جیب شاعرمی گذاشتند تابازهم بتواند شعربگوید.

جمله آخر، نمی شد بجای اینهمه ولخرجی واینهمه سرگردانی دست چند تا استعداد ادبی این سرزمین را گرفت وازهمین هزینه برای شان راه ترقی شان را هموارساخت تاواقعا توانسته باشیم به ادبیات این مملکت خدمت کرده باشیم.